زن چای را جلوی مرد گذاشت و پرسید: دكترا چی گفتن؟ مرد نگاه خستهاش را به زن دوخت و گفت: باید ببریمش آزمایش. زن، گوشههای روسریاش را به صورت كشید و گریست: چی به سر دخترم اومده؟ مرد، چای را
نام من رضاست
شفا یافته: آندره (رضا) سیمونیان اهل ازبكستان، مقیم همدان نوع بیماری:لال بودنآندره- آندره، شنید كه كسی او را به نام صدا می كند.صدایی كه از جنس خاك نبود آبی بود،آسمانی بود، آندره از خواب بیدار شد. نگاهش بی تاب و
نشان سبز
فرزندم مرضیه هنگام تولد (1355) یكی از پاهایش از زانو به پایین كج بود. من غیر از او چهار فرزند دیگر داشتم، یك پسر و سه دختر كه او چهارمین دخترم بود و هنگام تولد آشنایان به من میگفتند كه
امروز خیلی شاد هستم
نام شفایافته: علی حیدری امروز خیلی شادم، حسی مبهم همه وجودم را فرا گرفته است، جلوی آیینه میروم، موهایم را شانه میزنم و یقه لباسم را مرتب میكنم، حالا حاضر حاضرم. در آیینه به چشمانم خیره میشوم و با خود
پاییز از راه میرسد
علی براتی كجوان نان خرید و آرام روی زین عقب موتور بست. روی موتور نشست و آن را روشن كرد، به رو به رو خیره شده بود، بادی میان موهایش دوید، برگهای روی زمین به این و آن طرف میدویدند.
دخترم برخیز…
ناگهان فریاد هراسناك رقیه خواب را از اهل خانه و حتی همسایگان میرباید. برق اتاق روشن میشود و اهل خانه هراسان به پا میخیزند. رقیه با چشمان پر از ترس و وحشت در بستر خود نشسته، لحظاتی بعد دچار غش
دو چشم آشنا
امروز هفت روز است كه در حرم آقا میگردد. خودش هم نمیداند به دنبال چیست و گمشدهاش چه نشانی دارد. تنها همین را میداند كه به دنبال دو چشم آشنا میگردد. چشمش از پنجره مسافرخانه كه به گنبد طلایی آقا
پرواز كبوتران
شفایافته: اكبر عابدینی سن: 12 سال نوع بیماری: نابینا اهل: زنجان تاریخ شفا: شهریور 1369ـ برابر با 29 صفر و مصادف با شب شهادت امام رضا(ع) چشمهایش بیآنكه نگاهی داشته باشد، در میان دردهای بیشمار، آرام پلك میخورد و مرواریدهای درشت
عطرهای بهشتی
شفایافته: آقای ا ـ م اهل: رشتخوار نوع بیماری، سكته اكبر خسته بود، خسته از این همه حادثههایی كه پشت هم اتفاق افتاده و زندگیاش را دچار بحران كرده بود. قلب خستهاش در تب و تاب بود. مرد، دستهایش را
طواف عشق
شفایافته: مرضیه عظیمی اهل: مشهد سن: 15 سال نوع بیماری، تشنج، فلج پاها، نابینایی، چاقی مفرط تاریخ شفا: 13/3/1372 به قلم: حمیدرضا سهیلی صندلی چرخدار مرضیه را جلو انداخته بود و به سمت حرم پیش میرفت. شب بود و آسمان